سلام

نمیدونم دوباره چی شد که زد به سرم که بیام تو وبلاگ یه مطلب بریزم

والا نمیدونم الان چمه آخه یاد عزیزان از دست رفته افتادم

به وبلاگ دایی سر زدم دیدم از عزیزان از دست رفته تو وبلاگ نوشتن نمیدونم اما فکر نکنم خواسته باشم تقلید کنم اما خوب گفتم بیام منم بگمممممممم

راستش هر وقت یادش می افتم اشک تو این چشمام حلقه میزنه 8 سالش بود درست کلاس اول ابتدایی هیچ وقت هم از مادرم نپرسیدم که خواهرم سالومه چه بیماری گرفت و از دنیا رفت آخه نمی خواستم به یاد بیاره اما هر وقت سر خاکش میریم تا چشمم به قبر می خوره ........آخه وقتی میبینم اسم پدرم به عنوان پدرش و یا فامیلمون روی قبره تن و بدنم میلرزه البته نه به خاطر ترس از مرگ نه ای کاش قسمت منم بشه چی بالاتر از این که آدم بره پیش عزیزانش اما خوب این یه حسه یه حسه غریب

یادی از پدر بزرگم که خدا رحمتش کنه هر جا میشینم و پا میشیم فقط حرف از خوبیاشه آخه من هنوز پا به این دنیا نذاشته بودم که فوت میکنن اما راست گفتن که خدا خوبارو گلچین میکنه اما خوب خیلی خوشحالم که هر دو تنها نیستن همدیگرو دارن ای کاش قسمت بشه

کنار قبر سالومه قبر یه خانمی هست مامانم میگه یه روز که اومدن خاکش کنن من اونجا بودم غوغایی بود مخصوصا مادرش که خودشو میزد((خدا قسمت هیچ پدر مادری نکنه که بخوان قبر فرزندشونو ببینن))مامانم می گفت مادر خانمه گفته این دخترم حامله نمیشد شوهرش هم دایم اذیتش میکرد تا اخر دست به خود کشی زد و خودشو آتیش زد اما وقتی شنید که قبر سالومه کنار قبر دخترشه خیلی خوشحال شده بود و می گفته حداقل اون دنیا یه دختر گیرش اومد.

کاش این رسم بد که خدارو شکر خیلی هم کم شده نابود شه اینقدر ایراد نگیرن این مردا بابا به خدا زنا هم گناه دارن نباید همچین بلایی سرشون اورد.

ای کاش واقعا همه همدیگرو درک میکردن ای کاش دنیا این قدر بزرگ نبود که آدما از هم غافل شن و ندونن که یه نفر هست که بهش اختیاج داره کاش اون قدر کوچیک بود که قدر همدیگرو بیشتر میدونستیم ای کاش فقط یک دقیقه بشینیم فکر کنیم اون وقته که می فهمیم همه مثل همین همه به هم احتیاج داریم همه همه همه محتاجیم

چند روز پیش یکی از این دوستام تعریف می کرد که پسر داییم تو تصادف از بین رفت می گفت که دختر خالشو دوست داشته حتی رو بازوش خالکوبی کرده بوده و اسم دختررو نوشته بوده((روحش شاد))اما این دختر علاقه ای به این پسر نداشته تا اینکه دختره عقد میکنه وقتی میفهمه پسر خالش تو بیمارستانه میره اونجا تعریف میکرد که فقط از خالش می خواسته که بره ببینتش اما خاله این اجازرو نمی داده می گفته چرا با پسرم همچین کاری کردی خلاصه سر قبرشم که می افتاده رو قبر و قبرو می بوسیده و خالش اونو پرت میکرده و میگفته برو فقط از اینجا برو و شوهر دختر پادر میونی می کرده و اونارو از هم جدا می کرده

واقعا دنیای ما دنیای زود گذریه

خدا به همه رحم کنه

نمیدونم تقدیر چی می خوات

اما امیدوارم سوزناک نباشه

 

زندگی............از این نمیشه

می خوام کسانی که میان این مطلبو می خونن این جای خالیو پر کنن پس لطفا در قسمت نظرات بنویسین که دوست دارین جای خالیو با چی پر کنین فراموش نشه!!!!!!!!

**روح همه اموات شاد**

 

میمیرم برات

نمیدونستی میمیرم بی تو بدون چشات

رفتی از برم

نمیدونستی که دلم بسته به ساز صدات

آرزومه که میدونستی که من میمیرم برات

(((میمیرممممممم)))

عاشقم هنوز تو می خواستی که بمونی یا بسوزی به ساز دلم

گفتی من میرم تو میخواستی بری تا فردا آره خوشگلم برو راهی نیست تا فردا از آب و گلم

***آره خوشگلم***

سفرت به خیر

اگه میری از اینجا تک و تنها تا یه شهر دور برو که رفتن بدونه ما میرسه به یه دنیا نور

میمیرم برات

سفرت به خیر برو گر شکستی زمن می تونی دویاره بساز از دلی شکسته نا امید وخسته تو باز برون

میمیرمممممممممم

نمی خوام بیای

نمیخوام میون تاریکیه من تو حروم بشی

نمی خوام ازت

نمی خوام مثل یه شمع بسوزی برام تا تموم بشی

برو تا بزرگی می خوام که فقط آرزوم بشی

 

سلام

امروز 19 مرداده

تولدت بهترین فرشته خدا

این روز بر همگان مبارک

تولدتو تبریک میگم

ایشاالله که 1000000 سال عمر با عزت داشته باشی

زمستان بهانست برف از آسمون خسته میشه

پاییز بهانست برگ از درخت سیر میشه و این نوشته بهانست دلم برات تنگ شده تا بگم تولدت مبارک

 

 

رودها در جاری شدن و علفها در سبز شدن معنی پیدا می کنند

و انسانها همه ی انسانها با عشق، فقط با عشق

پس بار خدایا بر من رحم کن

باشد که خانه ای نداشته باشم

باشد که دست و پایی نداشته باشم

باشد که لباس مجللی نداشته باشم

اما نباشد که درونم عشق نداشته باشم هر گز نباشد

بدون وطن می توان زیست

بدون عشق هرگز نمی توان زیست

با هیچ می توان زیست

اما بدون عشق هیچ نمی توان زیست

و من بدون تو هرگز کاش بدانی

 

 

از من جدا مشو که توام نور دیده

آرام جان و مونس قلب رمیده

هزار جهد بکردم که یار من باشی

قرار بخش دل بی قرار من باشی

 

 

طرح چشمانت زمین محبت بود و من قانون جاذبه ات را وقتیس سیب سرخ دلم افتاد فهمیدم

 

بی تو بزم گل و مهتاب چه خواهد بودن ؟

عیش گلگشت و می ناب چه خواهد بودن ؟

وه که وصل تو شبی گرچه خیال است و محال

گر میسر شودم خواب چه خواهد بودن ؟

ای چمان در چمن آزاد چه دانی به قفس

حالت مرغک بی تاب چه خواهد بودن ؟

من که دیدم گل روی تو دگر در نظرم

جلوه شاهد مهتاب چه خواهد بودن؟

عمر چون گوهر نایاب بود باتو ولی

بی تو جز مونس ناباب چه خواهد بودن؟

تا توئی با من و این ساحل آسوده و عشق

گو جهان را ببرد آب چه خواهد بودن ؟

خیز تا دست در آغوش سحرگاه کنیم

تابش کرمک شبتاب چه خواهد بودن؟

تو که در ساحل امنی و امان کی دانی

حال افتاده به غرقاب چه خواهد بودن ؟

تا با سخنی گرم کند گفت امید:

بی تو بزم گل و مهتاب چه خواهد بودن ؟

 

 

 

 

 

 

 

بدون مقدمه

سلام

امروز جمعست و دلم خیلی گرفته البته نه از آدما و زمونه

دلم گرفته چون الان حدود یک ماهه فرصت نشده باهاش حرف بزنم

شاید خودشم ندونه اما به خدا دلم واسش یه ذره شده ه ه ه ه

5شنبه نزدیکه یعنی 6 روزه دیگه دقیقا 5مرداد و روز کنکور

امیدوارم که موفق بشه و باعث سر بلندی خانواده بشه

شما هم دعا کنین این دوست خوبم محسن جان کنکور قبول شه

دیروز به دوست خوبم راضیه زنگ زدم رفته بود پابوس امام رضا بهش گفتم دعا فراموش نشه و سفارش محسنمو به اقا بگو اونم محبت کرد و گفت که براش نماز خوندم و صدقه ای که من داده بودم به نیت قبولی محسنمو انداخته بود تو زر از همینجا ازت تشکر می کنم ممنونم عزیزم

(((محسنم خدا پشت و پناهت باشه انشاءالله با خوشحالی از سر جلسه می ای بیرون با آرزوی موفقیت برای عزیزترینم)))

راستی از همینجا پیشاپیش تولدتو تبریک میگم ایشاالله که عمر با عزت داشته باشی در زیر سایه خانواده گلت و هیچ وقت مارو از یاد نبری((هر چند میدونم که زود فراموش میشم))

تولدت مبارک عزیزم

این لینکا تقدیم به تو

http://www.birthdaycards.com/bc/birthday_cards/card_30401_1438.html

 

 

                                                                                 

فقط یک کلمه

 

با عشق درست یا غلط یک کلمه

 

می گفتی اگر از سر خط یک کلمه

 

امروز نمی شدم پریشان خودم

 

من ماندم و حسرت فقط یک کلمه

 

 

 

نشنو از نی ، نی نوای بینواست

بشنو از دل ، دل حریم کبریاست

نی چو سوزد تل خاکستر شود

دل چو سوزد محفل دلبر شود

 

عشق

آنگاه المیترا گفت با ما از عشق سخن بگوی

پیامبر سر بر آورد و نگاهی به مردم انداخت، و سکوتو آرامش مردم را فرا گرفته بود.سپس با صدای ژرف

و رسا گفت:

هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید

هر چند راه او سخت و نا هموار باشد

هر زمان که بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به او سپارید

هر چند که تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند

و هر زمان که عشق با شما سخن گوید او را باور کنبد،

هر چند دعوت او رویاهای شما را چون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند

زیرا عشق چنانچه شما را تاج بر سر می نهد به صلیب نیز می کشد

و چنانچه شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس میکند

و چنانچه تا بلندای درخت وجودتان بالا می رود و ظریف ترین شاخه های شما را که در آفتاب می رقصند

نوازش می کند،

همچنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود و آنها را که به زمین چسبیده اند تکان می دهد

عشق شما را چون خوشه های گندم دسته میکند

آنگاه شما را به خرمن کوب از پرده ی خوشه بیرون می آورد

و سپس به غربال باد دانه از کاه می رهاند ،

و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید

سپس شما را خمیر می کند تا نرم و انعطاف پذیر شوید،

و بعد از آن شما را بر آتش مقدس می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید

عشق با شما چنین رفتارها می کند تا به اسرار قلب خود معرفت یابید

و بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزئی از آن شوید

.....

عشق هدیه ای نمی دهد مگر از گوهر ذات خویش

و هدیه ای نمی پذیرد مگر از گوهر ذات خویش

عشق نه مالک است نه مملوک،

زیرا عشق برای عشق کافی است

وقتی که عاشق می شوید مگویید"خداوند در قلب من است"، بلکه بگویید"من در قلب خداوند جای دارم"

و گمان مکنید که زمام عشق در دست شماست،بلکه این عشق است که اگر شما راشایسته بیند شما را

هدایت می کند

عشق را هیچ آرزو نیست مگر آنکه به ذات خویش رسد

اما اگر شما عاشقید وآرزویی می جویید ،

آرزو کنید که ذوب شوید و همچون جویباری باشید که با شتاب می رود و برای شب آواز می خواند

آرزو کنید که رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید

.....

آرزو کنید شب هنگام با دلی حق شناس و پر سپاس به خانه باز آیید،

و به خواب روید، با دعایی در دل برای معشوق و آوازی بر لب در ستایش او

 

 

صد بار بدی کردی و دیدی اثرش را خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی

 

من و تو و خیابون

سه تایی زیر بارون

انگار همین ترانرو می خوندیم

شونه به شونه هم

زیر بارون نم نم

تو خود شب تو کوچه ها می موندیم

اسم تو بود رو لب من قلبا با هم یکی بودن

تنها موندن حالا بارون از تو خوندن توی خیابون تو بارون

تو شب بی ستاره

تنها شدم دوباره

چشمای من چشماتو کم می آره

منو ترانه تو

دل و بهانه تو

بی تو دلم یه دلخوشی نداره

اسم تو بود رو لب من قلبا با هم یکی بودن

تنها بودن حالا بارون از تو خوندن توی خیابون تو بارون

 

 

 

 

 

بـــــــــــــــــــــاز هم ، آمدی تو بر سر راااااااااااااااااااااااهم ... آ یــــــــــــــــــــــــی عشق ! میکنی دوباره گمراااااهم !

دردا ! من جوانی را به سر کــــــــــردم .... تنـــــــــــــــها ... از دیار خود سفر کـــــــــــردم ...

دیــــــــــــــریــــــــــــست قلب من از عاشقی سیـــــــــــر است ، خسته از صدای زنجیـــــــــــر است .... خسته از صدای زنجیـــــــــــر است ...

درِیـــــــــــــــــــــا ! اولین عشق مرا بردیــــــــــــــــــــی ، دنیـــــــــــــــــــا ! دم به دم مرا تو آزردیـــــــــــــــــــــــــی ....

درِیـــــــــــــــــــــا ! سرنوشتم را به یاد آآآآآور ، دنیـــــــــــــــــــا ! سرگذشتم را مکن بـــــــــاوووووور ...

من غریبی قصه پرداااااازم ، چون غریقی قرق در رااااازم ، گم شدم در غربت دریـــــــــــــــــــــا ، بی نشان و بی هم آواااااازم ...

میروم شبها به ساحــــــلها ، تا بیابم خلوت دل راااااااااااااا ، روی موج خسته ی دریــــــــــــــا ، مینویسم اوج غم ها رااااااا ....

...........

درِیـــــــــــــــــــــا ! اولین عشق مرا بردیــــــــــــــــــــی ، دنیـــــــــــــــــــا ! دم به دم مرا تو آزردیـــــــــــــــــــــــــی ....

درِیـــــــــــــــــــــا ! سرنوشتم را به یاد آآآآآور ، دنیـــــــــــــــــــا ! سرگذشتم را مکن باوووووور ...

من غریبی قصه پرداااااازم ، چون غریقی قرق در رااااازم ، گم شدم در غربت دریـــــــــــــــــــــا ، بی نشان و بی هم آواااااازم ...

میروم شبها به ساحــــــلها ، تا بیابم خلوت دل راااااااااااااا ، روی موج خسته ی دریــــــــــــــا ، مینویسم اوج غم ها رااااااا ....

بـــــــــــــــــــــاز هم آمدی تو بر سر راااااااااااااااااااااااهم ... آ یــــــــــــــــــــــــی عشق ! میکنی دوباره گمراهم !

دردا ! من جوانی را به سر کــــــــــردم .... تنـــــــــــــــها ... از دیار خود سفر کـــــــــــردم ...

دیــــــــــــــریــــــــــــست قلب من از عاشقی سیـــــــــــر است ، خسته از صدای زنجیـــــــــــر است .... خسته از صدای زنجیـــــــــــر است

 

حالمان بد نیست ، غم کم میخوریم . کم که نه هر روز کم کم می خوریم !

آب می خواهم سرابم میدهند ، عشق می ورزم عذابم میدهند !

من نمیدانم کجا رفتم به خواب ! از چه بیدارم نکردی آفتاب !

خنجری بر قلب بیمارم زدند ، بیگناهی بودم و دارم زدند !

بعد از این با بی کسی خو میکنم ، هر چه در دل داشتم رو میکنم .

عشق از من دور و پایم لنگ بود ، قیمتش بسیار و دستم تنگ بود !

کوه کندن گر نباشد پیشه ام ، بویی از فرهاد دارد پیشه ام .

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود ! تیشه گر افتاد دستم بسته بود !

هیچ کس دست ما را باز کرد ؟ نه !

فکر دست تنگ ما را کرد ؟ نه !
هیچ کس اندوه ما را دید ؟ نه !

هیچ کس از حال ما پرسید ؟ نه !

چند روزی است حال من دیدنی است ، حال من از این و آن پرسیدنی است !

گاه بر روی زمین زل میزنم ، گاه بر حافظ تفعل میزنم ...

حافظ دیوان فالم را گرفت ، یک غزل آمد که حالم را گرفت !

ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

 

به نام او

دید مجنون را یکی صحرا نورد---- در میان ِ بادیه  بنشسته  فرد

کرده صفحه ریگ وانگشتان قلم---- میزند بااشک خونین این رقم

گفت:ای مجنون شیدا چیست این---- مینویسی نامه بهر کیست این

گفت : مشق ِِ نام ِ لیلی  می کنم ---- خاطرِ خود را تسلی می کنم

چون میسر نیست برمن کام او ---- عشق بازی می کنم با نام او


فرق من و پروانه این بود
                          پروانه پرش سوخت
                                              ولی من جگرم


* عشق *
 
عشق یعنی با تو خواندن از جنون ،
 
عشق یعنی سوختنها از درون
 
عشق یعنی سوختن تا ساختن ،
 
عشق یعنی عقل و دین را باختن
 
عشق یعنی دل تراشیدن ز گل ،
 
عشق یعنی گم شدن در باغ دل
 
عشق یعنی تو ملامت کن مرا،
 
عشق یعنی می ستایم من تو را
 
عشق یعنی  در پی تو در به در ،
 
عشق یعنی  یک بیابان درد سر
 
عشق یعنی با تو آغاز سفر ،
 
عشق یعنی  قلبی آماج خطر
 
عشق یعنی تو بران از خود مرا ،
 
عشق یعنی  باز می خوانم تو را
 
عشق یعنی  بگذری از آبرو ،
 
عشق یعنی کلبه های آرزو
 
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام،
 
عشق یعنی انتظار یک سلام
 
عشق یعنی دستهایی رو به دوست ،
 
عشق یعنی مرگ در راهت نکوست
 
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد ،
 
عشق یعنی دل سپردن تا ابد
 
عشق یعنی سروهای سر بلند ،
 
عشق یعنی خارها هم گل کنند
 
عشق یعنی  تو بسوزانی مرا ،
 
عشق یعنی سایه بانم من تو را
 
عشق یعنی بشکنی قلب مرا ،
 
عشق یعنی می پرستم من تو را
 
عشق یعنی آن نخستین حرفها ،
 
عشق یعنی  در میان برفها
 
عشق یعنی  یاد آن روز نخست ،
 
عشق یعنی  هر چه در آن یاد توست
 
عشق یعنی  تک درختی در کویر ،
 
عشق یعنی  عاشقانی سر به زیر
 
عشق یعنی بگذری از هفت خان ،
 
عشق یعنی  آرش و تیر و کمان ....