به نام تک نوازنده گیتار عشق

اگر بعد از مرگم از تو پرسیدند که: آن وجودی را که زمانی با تو میدیدند که بود؟

بگو:
دنیایی از عشق بود که به خاطر حسرت کرانه عشق جوش وخروش میکرد

بگو:
دیوانه ای بت پرست بود که بتش را دیوانه وار دوست می داشت

بگو:
اشک در بدری بود که به هیچ دیده ای به جز دیده ی من آشیان نداشت

بگو:
بگو برای اندک زمانی با من بود ولیکن تا آخرین لحظه هایش می گفت:

دوستت می دارم


میگفتم طلوع را دوست دارم
غروب را دوست دارم
زندگی را دوست دارم
اما در هر حال میگویم
طلوع را در نگاهت
غروب را در چهره ات
زندگی را در کنارنت
دوست دارم


ای عروس آرزو هام

همدم امروز و فردام

دلم با یه دنیا عشق(( تقدیم تو باد))

به عشق خود رسیدم در این صبح سپیدم

میون همه گلها

آره عشق تو چیدم

الهی که عزیزم یه روز بی تو نباشم

بمون با من همیشه

(((که ممنون خدا شم)))

عشق به جان بخشی آفتاب

جلوه مهتاب فریبه خوابه

به عاشقان هدیه آسمانی

به عارفان طمع کهنه شراب

عالم و آدم همه محتاج عشق

زندگی بی عشق رنج و عذاب

ای عروس آرزوهام

دلم با یه دنیا عشق(( تقدیم تو باد))

دریا دریا مروارید مروارید خواب میبینم

همه دنیا رو مهتاب میبینم منی که تشنه یه قطره بودم

حالا اقیانوسی از آب میبینم

ای عروس آرزوهام

دلم با یه دنیا عشق ((تقدیم تو باد))


عشق یعنی

عشق یعنی خاطرات بی غبار

دفتری از شعر و از عطر بهار

عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز

زمزمه از عاشقی با سوز و ساز

عشق یعنی چشم خیس مست او

زیر باران دست تو در دست او

عشق یعنی ماتهب از یک نگاه

غرق در گلبوسه تا وقت پگاه

عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق

گرمی دست تو در آغوش عشق

عشق یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان "

تا سحر از عاشقی با او بخوان

عشق یعنی هر چه داری نیم کن

از برایش قلب خود تقدیم کن

 

***(((دوست دارم)))***


سوگند

سوگند به واژه هایی که کبوتر وار به سوی تو پر میکشند؛ سوگند به دفترهایی که برگی برای نامه نوشتن به من هدیه میدهند؛ سوگند به چراغ ارغوانی که در خانه تو می سوزد؛ سوگند به نسیم هایی که از بیشه های مجهول آغاز میشوند و به دامن تو می رسند؛ سوگند به گلهای سرخی که زیر باران می رقصند؛ سوگند به صدای پرنده ها در وقت عبور؛ سوگند به رنگ سرخ خورشید هنگام غروب؛ سوگند... ه که بر سینه آسمان با همه ستاره هایش دست رد می زنم؛ به مرغ های بهشت نیم نگاهی هم نمی اندازم؛ جواب سلام آهوان را نمی دهم به شرطی که تو باز گردی و در کنارم باشی... همیشه دوستت دارم


قسم به قلبم

قسم به قلبم نه نوای که برروی آن نشسته
به صفای عاشقی کز بربی دلان نشسته
به خدا به ذلت غم به نسیم صبحگاهی
به سحر به باد هستی به صفای می پرستی

به سرود جاودانه به نگاه عاشقانه
به جهان به کهکشانها به فلک به آسمانها

به پیام عاشقانه به نوای بی نشانه
به دلم به این افسانه
به صفای اشکهایی که بر روی گونه رانده

قسم به عشقم
به نگاه پاک اشکم
به خدا به آسمانها به فلک
به کهکشانها
که فقط تو را جویم.


بابا

10مت گرم

9 کرتم

8تبلکوتم

7 تیر کش باباتم

6ماشینتم

5جره خونتم

4کرتم

3لولای و جودتم

2روشکتم

1 کم ما رو تحویل بگیر...


صحبت راه دور که نیست بحث دو پای خستمه شاکی غصه نیستم نقل دل شکستمه

اصل کلام ای با وفا بی چک و چو نه من چاکرم واسه فدای تو شدن من که همیشه حاضرم

دوست داشتنت مقدسه واسه همین دوست دارم برام شیرین تر ین عبادتی ، امید روز آخرم

                                   


 

yeki bodo yeki nabod , oni ke bod to bodi va oni ke nabod man bodam ! . yeki dashto yeki nadasht , oni ke dasht to bodi va oni ke to ro nadasht man bodam ! . yeki khasto yeki nakhast , oni ke khast to bodi oni ke bi to bodan ro nakhast , man bodam ! . yeki avardo yeki nayavard , oni ke avard to bodi oni ke joz to be hich kas iman nayavard man bodam ! . yeki bordo yeki bakht , oni ke bord to bodi oni ke del be to bakht man bodam ! . yeki gofto yeki nagoft , oni ke goft to bodi oni ke doset daram ro be hich kas joz to nagoft man bodam ! . yeki mando yeki namand , oni ke mand to bodi oni ke bedoone to namand man boodam

دوست دارم به خدا.... (م...)


 ***      زندگی        ***

زندگی رسم خوشایندی است

زندگی بال و پری دارد به وسعت مرگ

زندگی پرشی دارد به اندازه عشق

زندگی چیزی نیست

که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود

زندگی حس غریبی است که مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی میپیچد

زندگی گل به توان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دلهاست

زندگی هندسه ساده تکرار نفسهاست

هر کجا هستم باشم

آسمان مال من است

پنجره ؛ فکر ؛ هوا ؛ عشق ؛

زمین مال من است

آری آری

زندگی زیباست

زندگی آتشگهی دیرنده پا بر جاست

گر بیفروزیش ؛

رقص شعله اش در هر کران پیداست

ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست

خوشا به حال آنان که

زندگی را شناختند.

 

دوسش دارم

***به نام ایزد عشق***

سلام

من سمانه هستم که تونستم با کمک یکی از دوستای خوبم این وبلاگو بسازم

از زحمات این دوست خوبم تشکر می کنم و ان شاالله با شنیدن جواب قبولیش در کنکور حتما در این وبلاگ درج میکنم(دعا یادتون نره)

واین شعرو به دوست خوبم محسن تقدیم میکنم:

تقدیم به عزیزترین دوست زندگیم

هر دم که یادت میکنم اشک زبصر ریزد مرا

چون یاد رفتارت کنم خون جیگر ریزد مرا

زیباتر از بهار عزیز جان به خدا می سپارمت

سرمایه ای ندارم به جز ناله های تو

ای مهربانترین رفیق محسن جان به خدا می سپارمت

ساحل زرفتن من شکوفه می کند

دریای پر امید محسن جان به خدا می سپارمت

گاهی زمهرومحبت گریه میکنم

گاهی زدیدن رویت محسن جان خنده میکنم

گویند دوستان دیوانه ات گشته ام

خود گویم محسن جان به خدا می سپارمت

من مهر و محبت زتو آموخته ام

ای محرم دل محسن جان به خدا می سپارمت

***و در آخر می خوام بگم که زندگی هیچ بهونه ای به من نداده بود تا دوستش داشته باشم اما تو این کارو کردی***

الهی به مستان میخانه ات,به عقل آفرینان دیوانه ات

زندگی

طی شد این عمر تو دانی به چه سان؟

پوچ و بس تندچنان باد دمان

همه تقصیر من این است که خود می دانم

که نکردم فکری

که تامل ننمودم روزی

ساعتی یا آنی

که چه سان می گذرد عمر گران؟

"کودکی"رفت به بازی به فراغت به نشاط

همه گفتند:کنون تا بچه است

بگذارید بخندد شادان

که از این پس دگرش فرصت خندیدن نیست

بایدش نالیدن

من نپرسیدم هیچ

که پس از این ز چه رو

نتوان خندیدن؟

هیچکس نیز نگفت:زندگی چیست؟چرا می آییم؟

بعد از این چند صباح

به کجا باید رفت؟

با کدامین توشه به سفر باید رفت؟

من نپرسیدم هیچ هیچکس نیز مرا هیچ نگفت

"نوجوانی"سپری گشت به بازی به فراغت به نشاط

فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات

بعد از آن باز نفهمیدم من

که چه سان عمر گذشت؟

لیک گفتند همه

که جوانست هنوز

بگذارید جوانی کند

بهره از عمر برد کامروایی کند

بگذارید که خوش باشد و مست

بعد باز او را عمری هست

یک نفر بانگ بر آورد که:او

هم از اکنون باید فکر آینده کند

دیگری آوا داد:

که چو فردا بشود فکر فردا بکند

سومی گفت:همان گونه که دیروزش رفت

بگذرد امروزش همچنین فردایش.....

با همه این احوال من نپرسیدم هیچ

که چه سان دی بگذشت

آن همه قدرت و نیروی عظیم

به چه ره مصرف گشت؟

نه تفکر نه تعمقو نه اندیشه دمی

عمر بگذشت به بی حاصلی و مسخرگی

چه "توانی"که ز کف دادم مفت

من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت

قدرت عهد شباب

می توانست مرا تا به خدا پیش برد

لیک بیهوده تلف گشت جوانی

هیهات

آن کسانی که نمی دانستند

زندگی یعنی چه

رهنمایم بودند

عمرشان طی شد بیهوده و بی ارزش و کار

و مرا می گفتند که چو آنها باشم

که چو آنها دایم

فکر خوردن باشم

فکر گشتن باشم

فکر تامین معاش

فکر ثروت باشم

فکر یک زندگی بیجنجال

فکر همسر باشم

کس مرا هیچ نگفت

زندگی ثروت نیست

زندگی داشتن همسر نیست

زندگانی کردن

فکر خود بودن و غافل زجهان بودن نیست

من نفهمیدم و کس مرا هیچ نگفت

و صد افسوس که چون عمر گذشت

معنی اش فهمیدم

حال می پندارم هدف از زیستن این است رفیق:

من شدم خلق که با عزمی جزم

پای از این بند هوی ها گسلم

پای در راه حقیقت بنهم

با دلی آسوده

فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل

مملو از عشق و جوانمردی و علم

در ره کشف حقایق کوشم

زره جنگ برای بد و نا حق پوشم

ره حق پویم و حق جویم و پس حق گویم

آنچه آموخته ام بر دگران نیز نکو آموزم

شمع راه دگران گردم و با شعله خویش

ره نمایم به همه گر چه سرا پا سوزم

من شدم خلق که مثمر باشم

نه چنین زاید و بی جوش و خروش

عمر بر باد و به حسرت خاموش

ای صد افسوس که چون عمر گذشت

معنی اش فهمیدم

 

(((پس سعی کنیم از لحظه های عمرمون خوب استفاده کنیم نظرتون چیه؟؟؟)))


خواستگاریه خره

خری آمد به سوی مادر خویش

بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش

برو امشب برایم خواستگاری

اگر تو بچه ات را دوست داری

 خر مادر بگفتا ای پسر جان

 تو را من دوست دارم بهتر از جان

 ز بین این همه خرهای خوشگل

 یکی را کن نشان چون نیست مشکل

 خرک از شادمانی جفتکی زد

کمی عرعر نمود و پشتکی زد

بگفت مادر به قربان نگاهت

به قربان دو چشمان سیاهت

 خر همسایه را عاشق شدم من

 به زیبایی نباشد مثل او زن

 بگفت مادر برو پالان به تن کن

 برو اکنون بزرگان را خبر کن

به آداب و رسومات زمانه

 شدند داخل به رسم عاقلانه

 دو تا پالان خریدند پای عقدش

یه افسار طلا با پول نقدش

خریداری نمودند یک طویله

همانطوری که رسم است در قبیله

 خر عاقد کتاب خود گشایید

وصال عقد ایشان را نمایید

دوشیزه خر خانم آیا رضایی

به عقد ایشان در نمایید

یکی از حاضرین گفتا به خنده

عروس خانم به گل چیدن برفته

 برای بار سوم خر بپرسید

که خر خانم سرش یکباره جنبید

خران عرعر کنان شادی نمودند

به یونجه کام خود شیرین نمودند

 به امید خوشی و شادمانی

برای این دو خر در زندگانی

                                                 

با تشکر از دایی اصغر که این مطلبو فرستادن


سفر

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق خود در هتل متوجه میشود که آن هتل به کامپیوتر مجهز است.تصمیم می گیرد به همسرش ایمیلی بزند نامه را مینویسد اما در نوشتن آدرس دچار اشتباه میشودو بدون اینکه متوجه ان شود نامه را میفرستد.
در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاکسپاری همسرش به خانه بازگشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا آشنایان داشته باشد به سراغ کامپیوتر می رود تا ایمیل های خود را چک کند. اما پس از خواندن نخستین نامه غش می کند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق می دود و مادرش را نقش بر زمین می بیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد
.
گیرنده : همسر عزیزم

موضوع : من رسیدم
تاریخ : 1 فروردین85
می دونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش آن ها این جا کامپیوتر دارند و هر کسی به این جا میآد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا می بینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه.

 

***نظر وده ***