به نام او

دید مجنون را یکی صحرا نورد---- در میان ِ بادیه  بنشسته  فرد

کرده صفحه ریگ وانگشتان قلم---- میزند بااشک خونین این رقم

گفت:ای مجنون شیدا چیست این---- مینویسی نامه بهر کیست این

گفت : مشق ِِ نام ِ لیلی  می کنم ---- خاطرِ خود را تسلی می کنم

چون میسر نیست برمن کام او ---- عشق بازی می کنم با نام او


فرق من و پروانه این بود
                          پروانه پرش سوخت
                                              ولی من جگرم


* عشق *
 
عشق یعنی با تو خواندن از جنون ،
 
عشق یعنی سوختنها از درون
 
عشق یعنی سوختن تا ساختن ،
 
عشق یعنی عقل و دین را باختن
 
عشق یعنی دل تراشیدن ز گل ،
 
عشق یعنی گم شدن در باغ دل
 
عشق یعنی تو ملامت کن مرا،
 
عشق یعنی می ستایم من تو را
 
عشق یعنی  در پی تو در به در ،
 
عشق یعنی  یک بیابان درد سر
 
عشق یعنی با تو آغاز سفر ،
 
عشق یعنی  قلبی آماج خطر
 
عشق یعنی تو بران از خود مرا ،
 
عشق یعنی  باز می خوانم تو را
 
عشق یعنی  بگذری از آبرو ،
 
عشق یعنی کلبه های آرزو
 
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام،
 
عشق یعنی انتظار یک سلام
 
عشق یعنی دستهایی رو به دوست ،
 
عشق یعنی مرگ در راهت نکوست
 
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد ،
 
عشق یعنی دل سپردن تا ابد
 
عشق یعنی سروهای سر بلند ،
 
عشق یعنی خارها هم گل کنند
 
عشق یعنی  تو بسوزانی مرا ،
 
عشق یعنی سایه بانم من تو را
 
عشق یعنی بشکنی قلب مرا ،
 
عشق یعنی می پرستم من تو را
 
عشق یعنی آن نخستین حرفها ،
 
عشق یعنی  در میان برفها
 
عشق یعنی  یاد آن روز نخست ،
 
عشق یعنی  هر چه در آن یاد توست
 
عشق یعنی  تک درختی در کویر ،
 
عشق یعنی  عاشقانی سر به زیر
 
عشق یعنی بگذری از هفت خان ،
 
عشق یعنی  آرش و تیر و کمان ....
 

برای او

(((بی او هرگز)))

من میخوام واسه همیشه تو رو زیبا بدونم

میخوام به همه دنیا بگم واسه عشقت دیوونم

من میخوام شبا تو رو دعا کنم

واسه خوشبخت شدنت خدا خدا خدا کنم

من میخوام همیشه عاشق بمونیم

این نمیشه میدونم حالا معلومه دیوونه کدومیم!

من میخوام کاری کنم او از دلم نره

میخوام اسمتو صدا کنم من نمیذارم خاطره بمیره

من میخوام حرفامو تو کتابا بزنم

واسه داشتن تو یه سری به ابرا بزنم

من میخوام دیگه کسی تو رو نبینه

تو رو میخوام بدون تنها آرزوم همینه

من میخوام شبا بیام کناره چشمای شما

میخوام همه دنیا بدونن عشق من یعنی خود او

من میخوام پیش شما سجده کنم

از عشقت دل نمیکنم عاشق ترینشون منم

من میخوام ستاره رو هدیه بدم

میخوام واست بمیرم حتی اگه بگی من بدم!

من میخوام بخاطرت همه رو رها کنم

واسه داشتن چشمات دلو راهی صحرا ها کنم

من میخوام عکستو بذارم لای دفتر حسابم

شب که چشماتو میبینم باز نمیذاری بخوابم

من میخوام یه بار تو رو عاشق ببینم

رفتی ولی هنوزم تویی گل سینم

من میخوام یه سری به ابرا بزنم

واسه دیدن او دراخر خط یه ضبدر بزنم

من میخوام اسممون تو عاشقا بیفته سرزبون

دیگه هیشکی به اون یکی نگه نا مهربون

من میخوام برگردی دوباره به شهر ما

دوست ندارم اخه بسپارمت دست خدا

من میخوام بکشم رو جدایی یه خط قرمز

روی کتابای شعرم بنویسم بی او هرگز

من میخوام ننویسم واسه تو همیشه نامه

خستت نکنم ولی دوست دارم بدم ادامه

من میخوام تو رو همیشه رویایی کنم

واسه همیشه خاطره ی شب تنهایی کنم

من میخوام خیلی کارا کنم ولی

تو دوسم نداری ولی واسه من همیشه اولی

 


کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
.

کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم

مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود

کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب
روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود

کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد
قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود

کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود.

مثل حافظ که پر از معجزه و الهامست
کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود

چه قدر شعر نوشتیم برای باران

غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود

کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها
دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود

کاش دل ها پر افسانه ی نیما می شد
و به یادش همه شب ماه چراغانی بود

کاش اسم همه دخترکان اینجا
نام گلهای پر از شبنم ایرانی بود

کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر
غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود

کاش دنیای دل ما شبی از این شبها
غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود

دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم
راز این شعر همین مصرع پایانی بود

.....


 
شب بودو شمع بودو من بودمو غم

شب رفت و شمع سوخت و من موندم و

غم